نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 1082 )
ســوره 20 : طـه ( مـکّــی ـ 135 آیه دارد ـ جزء شا نزدهم ـ صفحه 312 )
( قسمــت بیست و دوّم )
الطـافِ ربّـانی
( جزء شانزد هــم صفحــه 320 آیه 114 )
بسم الله الرحمن الرحیم
فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَى إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا
ترجمــه لفظــی آیــــه شریفـه :
پس بلندمرتبه است خدا فرمانرواى بر حق ، و در [خواندن] قرآن پیش از آنکه
وحى آن بر تو پایان یابد شتاب مکن ، و بگو پروردگارا بر دانشم بیفزاى
نگاهی ادبی و عرفانی به آیــه :
کسی که عُلوّ کبریـــاء و عظمت و سناء خداوند را بدانست ؛
و اعتقــــــاد و بـــــــاور داشت ؛
نشانش آن است که ؛
همه شأن ها و قدر ها در جنب شأن و قدر الهی ؛
پیش نظــــــــــــر او هیـــــــــــچ است ،
و همه ی جلال ها و عظمت ها ،
در برابر جلال و عظمت او هیچ در هیچ است !
چه ؛ که همه ی آنها را زوال پذیر بیند ،
و همه ی کمال ها ؛ نقصان !
و همه ی دعــوی ها را تـــــاوان داند !
زیرا با کمالِ قادرِ متعال ،
کسی را کمالِ مسلّم نیست ،
و با جمال او کسی را جمال ، میسّر نَــــه !
[ چنین کس ؛ هـرگــــز کسی دیگر را کـدخـــدا نداند ، و کلیـــد حل مشکلات را فقط در دست با قدرت خدا داند ، که کلیدهای دیگر همه کاغذی است ! و تنها کلید خداوند گشاینده ی درهـــاست ، که اوست تنهـــا قــــادر لایـــــزال .... اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدِیر ]
خداونـــــد فرمایـــــــــد :
اگر عزت طلبی ، تــــــو را در آن نصیب نیست ؛
که عزت ، صفتِ خاصّ مــــــــا است ،
و به هر کس که بخواهیم می دهیم ؛
[ وَ تُعِـــــــزُّ مَن تَشـــــاءُ ... ]
ابلیس ؛ دعویِ عزّت کرد و کِبــر ورزید ؛
بنگـــــــــر که با وی چه کردیم !
[هزاران سال عبادت وی را به باد فنا دادیم و او را از خویش راندیم ! ]
فرعون ؛ خود را در صفتِ علوّ جلوه داد ،
[ و اَنَا رَبُّکُمُ الاَعلی گفت ]
بنگـــــــر او را چگونه با آب هــــــلاک کردیم !
قارون ؛ به گنج های خود تفاخر کرد و مغـــرور شد ؛
بنگـــــــر چگونه او را به زمین فرو بردیم !
بوجهل که دعویِ بزرگی و عزت کرد و گفت :
در میان قوم ، من مُطاع و عزیزم !
او را به عذاب دردناک وعده ی کیفــــر دادیم !
... وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنقَبْلِ أَن یُقْضَى ...
حضرت مصطفی(ص) که زمین و آسمان را به اقبال او آراستند ؛
و خطبه ی پادشاهیِ دو جهان به نام وی کردند ؛
علم اولین و آخرین ، وی را آموختند ،
با این همه مرتبت و منقبت ، او را گفتند :
از طلب علم فرو منشین ، و افزایش دانش بخواه ؛
... وَ قُـــــل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًـــــاً
تا بدانی که لطیفه های دانش را نهایتی نیست .
ای محمّـــد ؛
بر مقام افتقار و به صفت انکسار دعا کن ،
و از مــا زیـادتــی علــــم بخــــــواه ،
چه جای دعوی دانش است ؟
که دعوی کردن ، خویشتن دیدن است ،
و بنده باید در همــــــه حــــــــال ؛
الطافِ ربّانی را نظاره کند ،
نه نظاره ی خود ؛
که هلاکت شخص در خویشتن دیدن است !
موضوع :